من اسيرم، من اسيرم، اي خدا در چنگ دل نيست جز عشقت، حسينم، فاتحي در جنگ دل
تا شد اين دل، در هواي کربلا بي اختيار منهم از آن دم شدم همراه و، هم آهنگ دل
گر توان بخشم نباشد ياد تو، در اين سفر جان من، فرسوده ميگردد، به يک فرسنگ دل
جذبة عشقت کشد بي اختيارم، کو بکو راه خود خواهي نميدانم، که هستم لنگ دل
سالکان، الهام گيرند از نداي قلب من کاروان عشق را، شايسته باشد زنگ دل
ضربه هاي قلب من، دارد نواي نينوا صوت مرغ شب کجا و، اين غمين آهنگ دل
آسمان چشم من، از اشک، پر اختر شود زهره با مضراب غم، چون مينوازد چنگ دل
تنگ و تاريک است، دور از تو، به چشمم اين جهان وه که اين محنت سرا شد، جايگاه تنگ دل
در دل هر ذره بينم، نقش ثار الله را نيست جر نامت حسينم، در همه فرهنگ دل
اين اسيران، فوج هنگ دل، به قربانگاه عشق وآنکه غرق خون کنار علقمه، سرهنگ دل
اي سرت بر روي ني، سر بر لب محمل زنم تا شود چون صورت تو، چهره ام همرنگ دل
پتک و سندان، ميزدايد، زنگ آهن را (حسان) ميزنم بر سينه دست غم، که ريزد زنگ دل
نام شاعر:حبيب چايچيان