نمي از جام ناب ميخواهم
خمره خمره شراب ميخواهم
بهر گريه براي خون خدا
كي زحق من ثواب ميخواهم ؟
بس بود يك سلام و پاسخ او
من ز شاهم جواب ميخواهم
گر شدم رو سيه ز فرط گناه
من حسيني نقاب ميخواهم
ازدياد كرم طمع آورد
جلوه بو تراب ميخواهم
چون ميسر نشد نگاه به او
مه رخش را به خواب ميخواهم
هر كه با او عناد ميورزد
خانه اش را خراب ميخواهم
آنكه غير از وي آرزو بكند
آرزويش سراب ميخواهم
گر كسي بد كند به راه حسين (ع)
مرگ او با شهاب ميخواهم
دل خراب است و آه غم فرياد
در عمارت شتاب ميخواهم
اين كمينه ارادت (اشك) است
من حسيني لعاب ميخواهم
شاعر: عبد الصالح شمس اللهی