::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::

نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم


تعداد بازدید : 1152
نویسنده پیام
khadem
آفلاین



ارسال‌ها: 1291
عضویت: 24 /10 /1390
تشکر کرده: 1
تشکر شده: 77
معجزه ای زیبا برای ذكر نمودن در جلسات مداحی- حاج محمد نوروزی

تصویر: http://s7.picofile.com/file/8233452200/noroozi.jpg

گفت: اینقدر وضعم به هم خورد، به زنم گفتم: بردار بریم نجف، الان میان، خونه مون شلوغ میشه، پولی در بساط نداریم روضه بگیریم ، زنم برگشت گفت:مرد ِ حسابی تو تاجر بودی تو این شهر، همه از نجف میان كربلا، تو از كربلا شب ِ اول محرمی می خوای برداری بری نجف، ما پول نداریم، نمردیم كه، امام حسین كه نمرده. میگه:به غیظ و غضب گفتم: امام حسین اگه می خواست درست كنه، تا حالا درست كرده بود،\" من امشب با نا امیدا كار دارم اونهایی كه هیچ امیدی ندارن\"به زنم گفتم:زن اگر تا غروب بشینیم میان، ببین اولین گروه ده نفری اومدن، آبرو من و بردی، بَسِت شد؟حالا برو جواب بده، نزدیك غروب شد گروه دوم اومدن، نماز و مغرب و عشاء گروه سوم اومدن، گروه چهارم، نزدیك ساعت 10 شب، گفتم: امشب چیزی نپختیم، نون و پنیری بخورید، هندوانه ای بخورید، انشاء الله از فردا. نصف ِ شب این ها حرم رفتن و برگشتن، خوابیدن، من بلند شدم لباس پوشیدم، به زنم گفتم:این تو و مهمانات و امام حسین، من فقط تو كربلا یه كار دارم، گفت:چه كار داری؟گفتم:فقط حرم حسینم نمیرم،میرم به عباس میگم:به این داداشت بگو: ای والله، دستت درد نكنه،خیلی مشتی هستی!بارك الله، خوب جواب این چند سالم رو دادی، زنم هر چی گفت، گفتم:برو. قدیم بین الحرمین بازار بوده. گفت:اومدم بیرون تو كوچه، باید دست ِ چپ برم طرف حرم حسین،گفتم: نمیرم، قهرم. پیچیدم برم طرف قبر عباس، دیدم یه مغازه بازه، نصف شب گذشته،مغازه بازه! رفتم جلو، دیدم آقا میر حسین ِ،اوستای ِ قبلیم،در ِ دكانش بازه، سلام علیكم، چه طوری؟ روضه نداری مگه؟ گفتم:نه، می دونی من وضعم تو كربلا چه طور شده، یه پول ِ سیاهم كسی به ما قرض نمیده. گفت: چی می خوای؟ دیدم دكانش پر از برنج ِ، پر از شكر ِ، پر از چایی، گفت: چی می خوای؟ گفتم:برنج می خوام، قند می خوام،شكر می خوام،چایی می خوام،نفت می خوام. گفت: بردار برو، گفتم:پول ندارم خوب. گفت:برو، چقدر برنج می خوای؟ چقدر روغن میخوای؟.... گفتم: اینقدر برنج، اینقدر روغن.....،گفت: یه وقت دیدم آقا میر حسین دستش رو به زنجیر مغازه اش گرفت، روش رو كرد به حرم ِ حسین، اونطرفی، گفت:عباس، اكبر،قاسم،عون،عبدالله. گفتم:آقا میر حسین چقدر شاگرد آورده، من یكی شاگردیش رو می كردم، این همه شاگرد! گفت:بیایید بارهای عبت رو ببرید، الله اكبر، میگه: گفتم كه حالا كه كارمون جور شد،بریم از امام حسین تشكر كنیم،بگیم:غلط كردیم. یه وقت صدام زد گفت:بیا، دو تا شمعدون قشنگ از ته دكان برداشت آوُرد،گفت:این ها رو هم مادرم فاطمه داده،یه گوشه ی مجلست رو باهاش روشن كن. میگه: شمعدون ها رو كه بهم داد، با خودم گفتم:با اینها كه نمی تونم برم حرم،برم اینها رو خونه بذارم، میگه این راهی که از دکون تا خونه اش بوده طوری بوده که اگه قراره کارگرا بیان و خریدا رو ببرن خونه، باید از جلوی ِ من ببرن. میگه:رفتم در ِخونه دیدم زنم داره دور ِ این بارها می گرده،رسیدم، گفت:كجا ریش گرو گذاشتی؟ كجا آبرو گرو گذاشتی دوباره؟كی بهت نسیه داد؟ گفتم: اینها رو بگیر، كارم درست شد.زنم گفت: از كی گرفتی؟ گفتم:آقا میر حسین تو بازار، گفت:بله!! پول نداری، دیوانه هم شدی؟!! گفتم: یعنی چی؟ گفت:آقا میر حسین 20 ساله مرده، گفتم: زن به عباس قسم الان در دكونش باز بود، برگشتیم اومدیم دیدم عجب؛ تخته های در دكون پر از خاك ِ، دكون پر از خاك ِ، عنكبوت ها تار بستن، خودم آقا میر حسین رو خاك كردم، خودم براش ختم گرفتم....گفتم:این شمعدونی ها رو بگیر برو، اینها مال ِ فاطمه است، ببر اینها رو، دوان دوان اومدم تو حرم حسین، گفتم:غلط كردم،غلط كردم، آبروم رو خریدی آقا. \"كی می خواد آبروش رو امشب عباس بخره، كی آبروش داره می ریزه؟\" یا اباعبدالله....

دانلود مداحی

منبع : باب الحرم

دوشنبه 28 دی 1394 - 10:53
وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش



تازه سازي پاسخ ها
پرش :
صفحه اصلی | انجمن | ورود | عضویت | خوراک | نقشه | تماس با ما | طراح

این قالب توسط سایت روزیکس طراحی شده است و هر گونه پاک کردن لینک طراح پیگرد قانونی دارد !