پیر همه بود اگرچه او کودک بود
صبرش ز غریبی پدر اندک بودمی کرد به نی اشاره می گفت رباب
ای کاش سر نیزه کمی کوچک بود
************************************************
زهر نوشید وَ تب کرد محیط جگرش
گُر گرفت از عطش و سوخت همه بال و پرش
خشک شد جُلگۀ لبهاش و با خشکی لب
روضه می خواند به یاد لب خشک پدرش
************************************************
این وارث خون و قیام است
اسیر کربلا و شام است
زخمی سنگ لب بام است
مدینه شد کرب و بلایش
زهرا شده صاحب عزایش
به یاد زخم ساق پایش
***********************************************
آن کسی که خود خورشید به پایش افتاد
ناگهان رعشه بر اندام رسایش افتاد
ضعف شد چیره و زیر بغلش خالی شد
از روی شانۀ افتاده عبایش افتاد
*****************************************************
این هم از ماهیت نفس نفیس خاك است
سر آقا به روی دامن خیس خاك است
همه اش سجده شده مثل پدر در گودال
خاك سجاده و سجاد انیس خاك است
****************************************************
سر پدر به نیزه دیده
تلاوت قرآن شنیده
از ساق پایش خون چکیده
بر پیکرش نشانه دارد
آثار تازیانه دارد
داغ گل ویرانه دارد
مدینه می گرید ز داغش
مرغ دلم گیرد سراغش
سراغ قبر بی چراغش
********************************************