::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::

نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم


تعداد بازدید : 541
نویسنده پیام
khadem
آفلاین



ارسال‌ها: 1291
عضویت: 24 /10 /1390
تشکر کرده: 1
تشکر شده: 77
زندگی نامه سید بن طاووس(رحمه الله علیه)

سید بن طاووس(رحمه الله علیه)

متوفاى ۶۶۴ ق.

ستاره سبز

در پانزدهم ۵۸۹ ق. تولد نوزادى خانه سعد الدین ابوابراهیم موسى بن جعفر را از شادى و نشاط آکنده ساخت. ابوابراهیم نوزاد نیمه محرم را به یاد نیاى ارجمندش على نامید.[۱]

همسر ابوابراهیم دختر ورّام بن ابى فراس دانشور شهره حلّه بود.[۲] على اندک اندک در محضر پدر بزرگى چون ورام و پدرى مانند سعدالدین ابوابراهیم با الفباى زندگى آشنا شد. او بزودى دریافت که ریشه در آسمان دارد و با سیزده واسطه با امام حسن مجتبى (علیه السلام) پیوند مى خورد.[۳]

ورام برایش گفت که ابوابراهیم دختر زاده شیخ طوسى است[۴] و چگونه نیاى بزرگوارش محمد بن اسحاق به دلیل زیبایى چهره و ناموزونى پاها به طاووس شهرت داشت.[۵]

ورام در دوم محرم ۶۰۵ ق. دیده از جهان بست.[۶] هر چند همراهى این بزرگمرد با على بن موسی، که رضى الدین شهرت داشت دیرى نپایید ولى همین زمان کوتاه کافى بود تا على وى را بشناسد و همواره به عنوان الگو ستایشش کند.[۷]

البته ستاره حلّه تنها بدین استادان بسنده نکرد. شیخ نجیب الدین بن نما، سید شمس الدین فحار بن معدالموسوی، سید صفى الدین محمد بن معد الموسوی، شیخ تاج الدین الحسن الدربی، شیخ سدید الدین سالم بن محفوظ بن عزیزه السوراوی، سید ابوحامد محیى الدین محمد بن عبدالدین زهره الحلبی، شیخ نجیب الدین یحیى بن محمد السوراوی، شیخ ابوالسعادات اسعد بن عبدالقاهر اصفهانی، سید کمال الدین حیدر بن محمد بن زید بن محمد بن عبدالله الحسینی و سید محب الدین محمد بن محمود مشهور « به ابن نجار بغدادى» از دیگر استادان وى شمرده مى شدند.[۸]

ناگفته پیداست که استفاده از همه این نامبردگان به شیوه معمول روزگار ما تحقق نیافته، بلکه بیشتر بهره ورى حلّه از آنها در قالب قرائت روایت و اجازه نقل حدیث بوده است. شتاب وى در آموختن مطالب دقیق علمى شگفت انگیز بود. آنچه دیگران در چند سال مى آموختند او در یک سال فرا گرفت و پس از خواندن بخش نخست نهایه شیخ طوسى به چنان پیشرفتى دست یافت که ابن نما در پشت جلد اول نهایه اجازه اى به خط خویش برایش نگاشت. [۹]

على که همواره پند ورّام در گوش داشت و در هر رشته علمى که وارد مى شد به چیزى جز تخصص نمى اندیشید[۱۰] به اجازه استاد بسنده نکرد، بخش دوم نهایه را نیز خواند[۱۱] آنگاه مبسوط را به پایان برد، بدین ترتیب پس از دو سال و نیم فقه آموزی، از استاد بى نیاز شد و از آن پس تنها براى نقل روایت در محضرت استادان حضور یافت.[۱۲]

فقیه اندیشناک

چون رضى الدین سید على بر بام فقه فراز آمد استادان حلّه از وى خواستند تا راه دانشوران گذشته را پیش بگیرد و با نشستن در جایگاه فتوا مردم را با حلال و حرام الهى آشنا سازد. ولى ستاره خاندان طاووس نمى توانست بدین پیشنهاد پاسخ مساعد دهد. آیات پایانى سوره الحاقه (و لوتقول علینا بعض الاقاویل لا خذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین فما منکم من احد عنه حاجزین؛ و اگر محمد به دروغ سخنانى به ما نسبت میداد او را گرفته رگ گردنش را قطع مى کردیم و هیچ یک از شما نمى توانستید ما را از این کار بازداشته، نگهدارنده اش باشید) همواره در ژرفاى روانش طنین مى افکند و او را از نزدیک شدن به فتوا باز مى داشت. او چنان مى اندیشید که وقتى پروردگاربا پیامبرش را چنین تهدید کرده و از نسبت دادن سخنان و احکام خلاف واقع به خویش بازداشته است هرگز اشتباه و لغزش مرا در فتوا نخواهد بخشید.[۱۳] بنابراین راه خویش را از مفتیان جدا ساخت.

ناگفته پیداست که این پایان پیشنهادها نبود. صرافان حلّه هرگز نمى توانستند گوهر یگانه آن دیار را نادیده گرفته، از آن به سوى دیگرى رو کنند. بنابراین دیگر بار به آستانش روى آورده، از او خواستند داورى شهر را به عهده گیرد. سید فرمود: مدتهاست میان خرد و نفسم درگیری است... من در همه عمر هرگز نتوانستم بین این دو دشمن داورى کرده، میانشان آشتى برقرار سازم!کسى که در همه عمر از یک داورى و رفع اختلاف ناتوان باشد چگونه مى تواند در رفع اختلافهاى بى شمار جامعه داورى نماید؟ شما باید در پى کسى باشید که خرد و نفسش آشتى کرده به یارى هم بر شیطان چیرگى یافته باشند... چنین کسى توان داورى درست دارد.[۱۴]

خاطره هاى سبز

سال ۶۲۷ ق. را باید سال تحقق تنها سفر سید پارسایان حلّه به بیرون از عراق نامید. او در این زمان با هدف حج راه حجاز پیش گرفت و با کوله بارى ازدستاوردهاى معنوى به خانه بازگشت. دستاوردهایى که باید یک قطعه کفن را در شمار آشکار ترین آنها جاى داد. او از آغاز توقف درعرفات کفنش را به شیوه اى خاص بر دست نگاه داشت، سپس آن را به خانه خدا، حجر الاسود، آرامگاه پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) و معصومان خفته در بقیع ساییده، تبرک ساخت و به مثابه نفیس ترین هدیه براى خویش باز آورد.[۱۵]

ناگفته پیداست عارف بزرگ حلّه در فرصتهاى گوناگون به حرم معصومان مى شتافت. در این زیارتها او به حقایقى دست مى یافت که حتى تصور آن نیز براى بسیارى از مردم ناممکن است . فقیه پاک رأى حلّه در کتاب مهج الدعوات خاطره اى از سفر به سامرّا را چنین باز گو مى کند: «در شب چهارشنبه سیزدهم ذیقعده سال ۶۳۸ در سامرا بودم. سحرگاهان صداى آخرین پیشواى معصوم حضرت قائم (علیه السلام) را شنیدم که براى دوستانش دعا مى کرد و مى گفت: پروردگارا! آنها را در روزگار سرفرازى ، سلطنت، چیرگى و دولت ما به زندگى بازگردان.»[۱۶]

البته این تنها خاطره دانشور پرهیزگار حلّه از آن شهر آسمانى نیست. او سحرى دیگر در سرداب سامرا صداى مولایش را آشکارا شنید که براى پیروانش دعا مى کرد و پروردگار را چنین مى خواند: «اللهم ان شیعتناخلقت من شعاع انوارنا و بقیه طینتنا و قد فعلوا ذنوباً کثیره اتکالا على حبنا و ولایتنا فان کان ذنوبهم بینک و بینهم فاصلح بینهم و قاض بها عن خمسنا و ادخلهم الجنه فزحزحهم عن النار و لا تجمع بینهم و بین اعدائنا فى سخطک.»[۱۷]

پروردگارا! شیعیان ازپرتو نور ما و باقیمانده گل وجود ما آفریده شده اند و گناهان فراوانى به پشتگرمى دوستى و ولایت ما انجام داده اند. پس اگر گناهانشان میان تو و آنها فاصله اى پدید آورده میان آنها را اصلاح کن و گناهانشان را از خمس ما جبران فرما. پروردگارا! آنها را از آتش دور کرده، در بهشت جاى ده و همراه دشمنان ما در خشم و عذاب نیفکن.

میراث سبز

از عارف واصل حلّه نوشته هاى فراوان مانده است که به نام برخى از آنها اشاره مى کنیم: الامان من اخطار الاسفار والزمان، انوار الباهرهنی انتصار العتره الطاهره، الاسرار المودعه فى ساعات اللیل و النهار، اسرار الصلوات و انوار الدعوات، البهجه لثمرات المهجه، الدروع الوافیه، فلاح السائل و نجاح المسائل فی عمل الیوم و اللیل، فرج المهموم فى معرفه نهج الهلال و الحرام من علم النجوم، فرحه الناظر و بهجه الخواطر، اغاثه الداعى و اعانه الساعی، الاحتساب على الالباب، الاقبال بالاعمال الحسنه، جمال الاسبوع فى کمال اعمل المشروع، کشف المحجه لثمره المهجه، الله وف اعلى قتلى الطفوف، المنامات الصادقات، کتاب المزار، مصباح الزائر و جناح المسافر، مهج الدعوات و منهج العنایات، محاسبه النفس، ربیع الالباب، روح الاسرار و روح الاسمار، الطرائف فى مذاهب الطوائف، التشریف بتعریف وقت التکلیف ، الیقین فى اختصاص مولانا لى بامره المؤمنین.[۱۸]

پرواز واپسین

در حدود ۶۴۰ ق. سید برنامه اى نوین براى زندگى اش پى ریزى کرد؛ او چنان اندیشید که باید از همه مردم کناره بگیرد تا باران عنایتهاى ویژه بر او فرو بارد. پس استخاره کرد و به همراه خانواده به نجف شتافت و از سال ۶۴۵ تا ۶۴۸ در حریم مقدس علی( علیه السلام) اقامت گزید. البته رضى الدین درست اندیشیده بود. او بعد ها در این باره نوشت:

در نجف از مردم کناره مى گرفتم و جز فرصتى اندک با آنها آمد و شد نمى کردم. بدین سبب مشمول عنایتها قرار گرفتم؛ عنایتهایی در دین، که سراغ ندارم مانند آن را به کسى دیگر از ساکنان آن حریم داده باشند.[۱۹]

آن بزرگمرد در نجف آرامگاهى براى خویش ساخت[۲۰] و در روزهاى پایانى سال ۶۴۸ راه کربلا پیش گرفت . او سه سال نیز در حریم امام حسین (علیه السلام) زیست.[۲۱] آنگاه رهسپار سامرّا شد تا نخستین کسى باشد که با خانواده در این سه شهر زیسته، بدین ترتیب از همسایگان رسمى معصومان دیار به شمار آید.[۲۲] البته علاوه بر این نوعى بریدن و دور شدن تدریجى از بستگان و آشنایان نیز مورد توجه وى بوده است.[۲۳]

هر چند فقیه وارسته حلّه به سوى سامرا راه مى سپرد ولى به دلیلی ناگفته در بغداد فرود آمد و از سال ۶۵۲ ق. دیگر با در خانه قدیمى اش اقامت گزید[۲۴] اما این توقف با اقامت روزگار جوانى تفاوت بسیار داشت. بیشتر وقت سید در خلوت مى گذشت و به چیزى جز عبادت، راهنمایی مراجعه کنندگان و دستگیرى نیازمندان نمى اندیشید. در سال ۶۵۵.ق لشکر مغول به عراق یورش برد و بغداد را محاصره کرد.[۲۵] رضى الدین که به آسایش مؤمنان مى اندیشید آمادگى خود را براى گفتگو با مغولان درباره صلح اعلام داشت ، ولى خلیفه نپذیرفت.[۲۶] سرانجام ۲۸ محرم فرا رسید. مغولان به شهر ریختند و شامگاهى سراسر وحشت بر بغداد سایه افکند؛ شبى که شرف الدین ابوالفضل محمد، برادر گرانقدر رضى الدین نیز به شهادت رسید.[۲۷] سید پارساى حلّه خاطره آن شب را چنین نگاشته است:

«این واقعه در دوشنبه ۲۸ محرم بود و من در خانه خود دارالمقتدیه بغداد بودم... آن شب را که شب هراس و وحشت بود تا بامداد بیدار ماندیم. خداوند ما را از آن حادثه ها و رنج ها سالم نگاه داشت...» .[۲۸]

هلاکوخان مغول فرمان داد دانشوران شهر در مدرسه المستنصریه حاضر شوند و درباره این پرسش که «آیا فرمانرواى کافر عادل برتر است یا مسلمان ستمگر» حکم دهند. رضى الدین از جاى برخاسته، برتر بودن فرمانرواى کافر عادل را تأیید کرد. در پى او دیگر فقیهان نیز به تأیید حکم پرداختند.[۲۹]

فرمانرواى مغول در دهم صفر ۶۵۶ سید را فرا خوانده، امان نامه اى براى او و یارانش صادر کرد.[۳۰] سید که در پى راهى براى بیرون بردن مؤمنان از پایتخت بود، هزار تن را گرد آورده، با حمایت سربازان هلاکوخان آنان رابه حلّه رساند[۳۱] و در نخستین فرصت خود به پایتخت بازگشت[۳۲] تا شاید مؤمنى را از دردى برهاند یا بى گناهى را از کیفر رهایى بخشد.

در این روزگار هلاکو از وى خواست مقام نقابت علویان را بپذیرد. رضى الدین که در آغاز این پیشنهاد را رد کرده بود با شنیدن پیامدهاى رد درخواست هلاکوخان از زبان خواجه نصیر الدین طوسی، ناگزیر این مقام را پذیرفت و براى بیعت علویان مراسم ویژه اى برگزار کرد.[۳۳] سه سال پس از آن، روزى بیمارى بر پیکر سرور فقیهان عراق سایه افکند و سرانجام در بامداد دوشنبه سال ۶۶۴ روان الهى اش به آسمان پر کشید.[۳۴]

--------------------------------------------------------------------------------

[۱] _ فیض العلام فی عمل الشهور و وقایع الایام: شیخ عباس قمی، ص ۱۵۸.

[۲] _ روضات الجنات: خوانساری، ج ۴، ص ۳۲۵.

[۳] _ مقدمه برنامه سعادت، سید محمد باقر شهیدی گلپایگانی، ص ۲.

[۴] _ روضات الجنات: ج ۴، ص ۳۳۷.

[۵] _ کتابخانه ابن طاووس و احوال و آثار او، اتان گلبرگ، سید علی قرائی و رسول جعفریان، ص ۲۰.

[۶] _ فیض العلام، ص ۱۴۳.

[۷] _ مقدمه کشف المحجه لثمره المهجه: سید بن طاووس، سید محمد باقر شهیدی گلپایگانی، ص ۷.

[۸] _ همان.

[۹] _ کشف المحجه لثمره المهجه، سید بن طاووس، فصل ۱۴۳، نسخه کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی (ره) .

[۱۰] _ همان.

[۱۱] _ همان.

[۱۲] _ همان.

[۱۳] _ همان، فصل ۱۲۵.

[۱۴] _ همان، فصل ۱۲۵.

[۱۵] _ روضات الجنات: ج ۴، ص ۳۳۶

[۱۶] _ مهج الدعوات: سید بن طاووس، ص ۳۶۸.

[۱۷] _ نجم الثاقب: حسین نوری طبرسی، ص ۲۹۶.

[۱۸] _ کتابخانه ابن طاووس و...، ص ۵۰-۱۱۱ .

[۱۹] _ کشف المحجه لثمره المهجه: فصل ۱۳۴.

[۲۰] _ روضات الجنات: ج ۴، ص ۳۲۷.

[۲۱] _ کتابخانه ابن طاووس و ...، ص ۲۸.

[۲۲] _ کشف المحجه لثمره المهجه: فصل ۱۳۴.

[۲۳] _ همان، فصل ۱۳۴.

[۲۴] _ کتابخانه ابن طاووس و ...، ص ۲۹.

[۲۵] _ مفاخر اسلام: علی دوانی، ج ۴، ص ۶۸.

[۲۶] _ همان، ج ۴، ص ۶۸.

[۲۷] _ کتابخانه ابن طاووس و ...، ص ۲۹.

[۲۸] _ فیض العلام: ص ۱۷۲.

[۲۹] _ کتابخانه ابن طاووس و ...، ص ۲۹ و ۳۰.

[۳۰] _ همان، ص ۲۹ و ۳۰.

[۳۱] _ فیض العلام: ص ۱۷۲.

[۳۲] _ کتابخانه ابن طاووس و ...، ص ۳۰.

[۳۳] _ هدیه الاحباب: شیخ عباس قمی، ص ۸۰.

[۳۴] _ کتابخانه ابن طاووس و ...، ص ۳۳.

منبع: http://bazmeashk.blogfa.com/post/124

جمعه 27 مرداد 1391 - 09:02
وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش



تازه سازي پاسخ ها
پرش :
صفحه اصلی | انجمن | ورود | عضویت | خوراک | نقشه | تماس با ما | طراح

این قالب توسط سایت روزیکس طراحی شده است و هر گونه پاک کردن لینک طراح پیگرد قانونی دارد !