تعداد بازدید : 361
|
نویسنده |
پیام |
khadem
ارسالها: | 1291 |
عضویت: | 24 /10 /1390 |
تشکر کرده: | 1 |
تشکر شده: | 77 |
|
توسل در قرآن و سنت
توسل، يعني واسطه و وسيله قرار دادن انبياء، امامان و صالحان به پيشگاه خداوند براي برآورده شدن حاجاتي که انسان دارد؛ چنانکه خداوند در قرآن کريم ميفرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَه؛[۱] يعني اي گروه مؤمنان، تقوا پيشه کنيد و براي تقرب به خدا، وسيله بجوييد. از حضرت زهرا(س) نقل شده است که فرمودهاند: يبتغي مَن في السموات والأرض إليه الوسيله ونحن وسيلته في خلقه؛ «تمام آنچه در آسمانها و زمين است، براي تقرب به خداوند به دنبال وسيله هستند و ما وسيله و واسطه خداوند در ميان خلقش هستيم.»[۲] سيوطي نقل ميکند که حضرت آدم به درگاه خداوند چنين استغاثه ميکرد: اللهمّ إنّي أسألک بحقّ محمد وآل محمد سبحانک لا إله إلا أنت، عملت سوءً، وظلمت نفسي فاغفر لي إنّک أنت الغفور الرحيم، فهؤلاء الکلمات التي تلقي آدم؛ «بار خدايا، از تو درخواست ميکنم به حق محمد و آل محمد که تو پاک و منزهي و غير از تو خدايي نيست، من به خود ظلم نمودم؛ پس مرا ببخش که تو بخشنده و مهرباني.»[۳] توسل به پيامبر و خاندان معصومش(ع) يکي از دستاويزهاي مخالفان، بهويژه وهابيها عليه شيعيان است. اما به عقيده پيروان اهل بيت(ع) توسل ريشه در قرآن و تعاليم انبيا دارد. خداوند در قرآن ميفرمايد: وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا؛ «آنان که به خود ظلم کردهاند، اگر استغفار کنند و از تو بخواهند که از خداوند براي آنها طلب مغفرت کني، خدا را توبهپذير و مهربان مييابند.»[۴] يعني اگر به پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ متوسل بشوند و به وساطت نبي مکرم، استغفار کنند، خداوند از گناهان آنان درميگذرد. در سوره يوسف نيز نقل ميکند که فرزندان حضرت يعقوب ميگويند: يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِينَ؛[۵] «پدر جان، براي ما از خداوند طلب مغفرت کن.» خداوند نيز از زبان يعقوب به آنان وعده ميدهد که قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.[۶] يعني بهزودي براي شما استغفار ميکنم. فرزندان يعقوب به پدر خود ميگفتند براي ما استغفار کن، و شيعه نيز به پيامبر خود عرض ميکنند: يا رسول الله اشفع لنا عند الله، يا اميرالمؤمنين اشفع لنا عند الله. آيا تفاوتي ميان آنها هست؟ آيا فرزندان يعقوب(ع) نميتوانستند خود دست به دعا بردارند و از خداوند بخواهند که از گناهان و خطاياي آنان بگذرد؟ حضرت يعقوب(ع) به فرزندانش نفرمود من را واسطه قرار ندهيد! خودتان از خداوند طلب عفو کنيد. بلکه وعده داد که بهزودي براي آنان از خداوند طلب بخشش ميکند. در فرهنگ شيعي، به کار فرزندان يعقوب در اين ماجرا، توسل ميگويند. آيه ديگري که در قرآن بهصراحت سخن از وسيله و توسل ميگويد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَه وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛[۷] «اي مؤمنان، تقوا پيشه کنيد و به سوي خدا وسيلهاي را بجوييد و در راه او جهاد کنيد. باشد که رستگار شويد.» توجيه وهابيها اين است که مراد خداوند از «وسيله» اعمال صالح است. يعني خداوند از مؤمنان ميخواهد که با توسل به عمل صالح خود، به او تقرب بجويند. اما بنابر رواياتِ بسياري، «وسيله» اعم از عمل صالح و اشخاص صالح است. معروف است که عمر، در قضيه استسقاء[۸] به مردم خطاب کرد : حضرت عباس، عموي پيامبر را وسيله بين خود و خدا قرار دهيد: واتخذوه وسيله الي الله عز و جل فيما نزل بکم.[۹] ترمذي در کتابش که از صحاح سته است و نزد اهل سنت از اعتبار خاصي برخوردار است، از عثمان بن حنيف نقل ميکند که مرد نابينايي نزد پيامبر(ص) آمد و از حضرت تقاضا کرد که از خداوند بخواهد بينايياش را به او برگرداند. حضرت به او فرمودند: اگر بخواهي دعا ميکنم، اما اگر صبر کني براي تو بهتر است. گفت من ميخواهم چشمان نابينايم شفا پيدا کند. حضرت فرمودند که برو وضو بگير و داخل مسجد شو و اين دعا را بخوان: اللهم اني اسئلک واتوجه اليک بنيک محمد نبي الرحمه؛ يعني خدايا، از تو درخواست ميکنم و به وسيله نبيت، به تو تقرب ميجويم.» در ادامه دعا آمده است: يامحمد، اني توجهت بک الي ربي في حاجتي هذه لتقضي لي اللهم فشفعه فيّ. يعني «خدايا من که محمد را واسطه قرار دادهام براي شفاي چشمم، شفاعت او را در حق من بپذير.»[۱۰] وَقَدْ رَوَي التِّرْمِذِيُّ حَدِيثًا صَحِيحًا عَنْ النَّبِيِّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ عَلَّمَ رَجُلًا أَنْ يَدْعُوَ فَيَقُولَ : اللَّهُمَّ إنِّي أَسْأَلُک وَأَتَوَسَّلُ إلَيْک بِنَبِيِّک مُحَمَّدٍ نَبِيِّ الرَّحْمَه يَا مُحَمَّدُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إنِّي أَتَوَسَّلُ بِک إلَي رَبِّي فِي حَاجَتِي لِيَقْضِيَهَا لِي اللَّهُمَّ شَفِّعْهُ فِيَّ . وَرَوَي النسائي نَحْوَ هَذَا الدُّعَاءِ.[۱۱] آيا شيعه در دعاي توسل، غير از اين ميگويد؟ مخالفان، اينگونه احاديث را که خود نيز در اعتبارشان شک ندارند، توجيه ميکنند. مثلا ميگويند از اين حديث برميآيد که آن مرد نابينا به دعاي پيامبر(ص)متوسل شد نه به شخص او! براي رد اين ادعاها کافي است دوباره به الفاظ حديث توجه کنيم و به ظاهر آن نظر اندازيم؛ زيرا ميخوانيم: «اللهم اني اسئلک واتوجه اليک بنيک محمد نبي الرحمه.» نميگويد: «اتوجه اليک بدعاء نبيک.» حتي اگر سخن ضعيف آنان را بپذيريم، در نهايت توسل را بايد عبث بدانيم، نه شرک و کفر که موجب قتل و ارتداد ميشود. مشرک، کسي است که ـ مثلا ـ هنگام توسل به حضرت عباس(ع)، معتقد باشد که ايشان، خدا است. اما اگر عقيده داشت که حضرت عباس(ع) به اذن خداوند، ميتواند مريضي را شفا دهد، شرکي در کار نيست. چنانکه حضرت عيسي(ع) همين موقعيت را داشت. حضرت عيسي به اذن خداوند مرده را زنده ميکرد. خداوند در قرآن از زبان عيسي(ع) ميفرمايد:إ َنِّي أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّينِ کَهَيْئَه الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَکُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَي بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِکُمْ إِنَّ فِي ذَلِکَ لَآَيَه لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ. [۱۲] يعني من از گِل ميآفرينم شکل پرندهاي را و سپس در آن ميدمم و او پرندهاي ميشود به اذن خدا. و درمان ميکنم کوري و پيسي را و زنده ميگردانم مردگان را به اذن خدا. و خبر ميدهم شما را از آنچه ميخوريد و از آنچه ذخيره ميکنيد در خانههايتان. همانا در اين معجزات، نشانهاي است براي مؤمنان.» ما معتقديم، پيامبر(ص) و ائمه ـ عليهم السلام ـ به اذن خداوند قادرند حوائج مردم را برآورند و ميتوانند همچون عيسي(ع) کور مادرزاد را شفا بدهند ، مرده را زنده کنند و ... . يکي از عقايد بسيار فاسد وهابيت اين است که بر خلاف نظريه تمام علماي اهل سنت معتقدند افرادي که از اين دنيا ميروند، حتي پيغمبر(ص) ارتباطشان با ما کاملا قطع ميشود و صداي ما را نميشنوند. در فتاواي آنان اينگونه عبارات فراوان است: ان الأموات عموما لايسمعون نداء الأحياء من بني آدم ولا دعائهم؛ «مردگان، دعا و صداي زندگان را نميشنوند.» براي اثبات ادعايشان به آيات «وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ» (فاطر / ۲۲) و «إِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَي» (النمل / ۸۰ )استناد ميکنند. اولا در منابع معتبر اهل سنت، مانند صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است که پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بعد از جنگ بدر، در کنار چاه بدر آمد و مردگان قريش را صدا زد: «آيا شما آنچه را که خداوند وعده داده بود، يافتيد؟ من وعده خدا را حق يافتم. عمر وقتي گفتگوي پيامبر را با مردگان بدر ديد، گفت: اينها چطور سخن شما را ميشنوند و چطور جواب ميدهند در حالي که همه مردهاند؟ پيامبر اکرم(ص) فرمود: قسم به خدايي که جان من در دست او است، شما شنواتر از آنها نيستيد، آنها بهتر از شما ميشنوند، ولي نميتوانند جواب بدهند.»[۱۳] ثانيا آياتي که آنها سند انديشههاي خود ميشمارند، روشنتر از آن است که بتوان با آنها ثابت کرد که ميان مردگان و زندگان ارتباطي نيست. آيه إِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَي، يعني اي پيامبر تو نميتواني سخنت را به مردگان بشنواني. کاملاً روشن است که خداي عالم از مردمي سخن ميگويد که دلهاي آنان مرده است. سخن خدا اين است که اين مردهدلاني که به ظاهر زندهاند، با مردگان قبرستان تفاوتي ندارند. اي پيامبر ما، تو نميتواني سخنت را به اين دلمردگان بشنواني. در ادامه آيه ميفرمايد: إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ. يعني وقتي با آنان سخن ميگويي، آنان به تو پشت ميکنند. اگر مراد خداوند، مردگان قبرستان بود، آنها که نميتوانند پشت کنند. معلوم ميشود که منظور خداوند دلمرگان است و به پيامبر ميفرمايد تو نميتواني سخنت را به گوش آنان برساني. در آيه ديگري ميفرمايد که اي پيامبر تو نميتواني کوران را هدايت کني و سخنت را به گوش آنان برساني: وَمَا أَنْتَ بِهَادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلَالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآَيَاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ. آيا اينجا هم مراد کوران جسماني است يا کوردلان مراد است؟ قطعا مراد کوردلان است؛ زيرا هيچ دليلي وجود ندارد که کور ظاهري هدايت نشود. بعد هم ميفرمايد سخن تو را فقط کساني ميشنوند که به نشانههاي ما ايمان دارند. معلوم ميشود که مراد از شنيدن در اينجا شنيدن با گوش دل است. پس در واقع قرآن مجيد، کفار قريش را تشبيه کرده است به مردگان. چون دلمردهاند، سخن پيامبر را نميشنوند؛ نه چون به مرگ طبيعي مردهاند. اگر هيچ مردهاي (حتي انبيا) سخن ما را نميشنود، چرا در نماز ميگوييم: «السلام عليک ايها النبي و رحمت الله و برکاته.»؟ تمام فقهاي اهل سنت، گفتن اين سلام را در نماز واجب ميدانند؛ حتي فقهاي وهابي. آيا شهيداني که به امر پيامبر به شهادت رسيدهاند، زندهاند، اما خود پيامبر(ص) چنان مرده است که نه ميشنود و نه کاري از دستش برميآيد؟! قرآن مجيد درباره شهدا ميفرمايد: وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَکِنْ لَا تَشْعُرُونَ.[۱۴] همچنين در سوره ياسين (آيه ۲۶ و ۲۷) از قول حبيب نجار ميگويد: قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّه قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُکْرَمِينَ. يعني «به او ميگويند داخل بهشت شو. او ميگويد کاش قوم من ميدانستند که خداوند مرا بخشيده و کرامت داده است.» اين آيات نشان ميدهند که آنان زندهاند و ميفهمند و آرزو ميکنند و حال و روز زندگان را ميدانند. ادله مخالفان مخالفان توسل، براي اثبات نظر خود به چند آيه در قرآن و مقداري روايات استناد ميکنند. در مجموع نظر آنان اين است که «کسي که از پيامبر درخواست نمايد و از او طلب شفاعت کند، اسلام خود را تباه ساخته است.»[۱۵] پيش از بيان و نقد ادله مخالفان، يادآوري ميکنيم که اکثريت اهل سنت، در مسئله توسل و تبرک با شيعه موافقاند. شمار بسياري از عالمان اهل سنت، درباره جواز توسل به اولياي الهي، سخنان روشن و مبسوطي گفتهاند. اما دلايل يا بهانههايي که وهابيون براي انکار توسل ميآورند، به اين شرح است: در قرآن آياتي وجود دارد که خواندن غير خدا را نهي ميکنند. از جمله: ۱. وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَايَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ؛[۱۶] «آنان که غير خدا را ميخوانند، مالک پوسته هسته خرمايي هم نيستند.» وقتي ميفرمايد «من دون الله» يعني هر کس و هر چيز غير خدا، حتي پيامبران و امامان. ۲. إِنْ تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءَکُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَکُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَه يَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ وَلَا يُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِيرٍ؛ «اگر شما آنان را بخوانيد، آنها صداي شما را نميشنوند. اگر هم بشنوند، نميتوانند دعاي شما را اجابت کنند. روز قيامت به شرکتان کافر ميشويد. هيچ کسي به انداه خداوند به شما خبر نميدهد.»[۱۷] اگر مردگان، صداي ما را نميشنوند، توسل به آنان چه سودي دارد؟ ۳. قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّه فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِنْ شِرْکٍ وَمَا لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ. وَلَاتَنْفَعُ الشَّفَاعَه عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّي إِذَا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْکَبِيرُ.[۱۸] خلاصه ترجمه اين آيات، آن است که غير خدا را نخوانيد؛ زيرا اولا نميشنوند و ثانيا اگر بشنوند هم سودي براي شما ندارند. آنان مالک و شفيع هيچ چيز نستند و عاجزتر از همه هستند. بنابراين توسل به ديگران (حتي پيامبر) شرک و بيفايده است! پاسخ به مخالفان توسل پاسخي که ميتوان به اين گروه داد اين است که همه اين آيات درباره بتپرستاني است که در جنگ با اسلام، به بتها پناه ميبردند. در واقع مراد خداوند از «من دون الله» بتهايي است که مشرکان ميپرستيدند و براي مبارزه با توحيد، به آنها متوسل ميشدند. از ويژگيها و شگردهاي وهابيت اين است که آياتي را که در باره کفار نازل شده است و در باره بتپرستها است، در حق شيعيان تفسير ميکنند. ما معتقديم که توسل به پيامبر(ص)، توسل به خدا است، نه توسل به «من دون الله». اين عقيده شيعه، با نصوص و مفاهيم قرآني و روح روايات بسيار نزديکتر است تا آنچه آنان ميگويند. مشرکان انتظار داشتند که بتها دعا و صداي آنان را بشنوند و خدا ميفرمايد، هر خدايي غير از خداي واقعي، دعاي شما را نميشنود: إِنْ تَدْعُوهُمْ لَايَسْمَعُوا دُعَاءَکُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَااسْتَجَابُوا. تطبيق اين آيه بر پيامبر(ص) جسارت و توهين به محضر ملکوتي ايشان است. پيامبر(ص) صدا و دعاي ما را ميشنود؛ وگرنه بر هر مسلماني واجب نميشد هر روز پنج بار به آن وجود مقدس سلام کند. اما درباره آيه ۱۴ سوره غافر که ميفرمايد: وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ، چند نکته است که بهاختصار توضيح ميدهيم. اولا توجه به آيه قبل آن، کاملا معناي آيه مذکور را روشن ميکند، آنجا که ميفرمايد: وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّي ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ. از اين آيات برميآيد که روي سخن با کساني است که اصلاً خلق خدا و مالکيت خدا را نسبت به عالم منکرند. سخن خداوند در اين آيات اين است که چرا ماه و خورشيد را ميپرستيد؟ در حالي که مالک همه چيز خدا است و آنها به اندازه پوسته خرما هم مالکيت ندارند. پس در واقع، آيه شريفه در صدد است که بگويد چيزهايي را که شما شريک خدا ميدانيد(شمس و قمر) قدرتي ندارند؛ اما آيا از اين برميآيد که اولياء نيز نميتوانند واسطه فيض الهي باشند؟ خلاصه و نتيجه توسل به اولياي دين و شفاعتخواهي از ايشان، هيچ منافاتي با توحيد افعالي و فاعل مطلق بودن خداوند ندارد؛ زيرا بديهيات است که همه قدرتها در طول قدرت خداوند قرار دارند، نه در عرض آن. در روايات و اعتقادات اسلامي تأکيد شده است که: لاحول و لاقوه الا بالله؛ يعني هيچ تحول و هيچ نيرويي نيست، جز به [قدرت] خدا. اما توسل مؤمنان به اولياي خداوند، از آن رو است که ما اعتقاد داريم آنان ميتوانند «به اذن خدا» در امور عالم تصرف کنند و نيز ميتوانند واسطه فيض الهي باشند. قرآن کريم، تدبير بسياري از امور عالم، همچون گسترش ابرها و نزول باران را به فرشتگان نسبت داده است و بهويژه، در آيه ۵ از سوره نازعات، به اين امر تصريح دارد: فالمدبرات أمرا؛ «و [سوگند به] آنها که امور را تدبير ميکنند». در عين حال تصريح ميکند که همه امور عالم به دست خدا است.[۱۹] پس هيچ تعارضي نيست که هم خداوند، مالک و مدبر هستي باشد و هم اينکه فرشتگان و بندگان مقرب الهي، به اذن او، تدبير قسمتي از عالم هستي يا همه آن را به دست گرفته باشند؛ چنانکه ميتوانيم هم پدر را روزيرسان خانواده بدانيم و هم خداي تعالي را؛ زيرا اين خداوند است که به پدر، قدرت کار و کسب روزي داده است و در واقع، روزيرسان حقيقي خدا است. در مورد شفاعت نيز آياتي در قرآن وجود دارد که شفاعت را جز به اذن الهي مردود ميشمارد[۲۰] و جز خدا را ياور و شفيع نميداند[۲۱] و شفاعت را به کلي، مخصوص خداوند ميشمارد (سوره زمر، آيه۴۴). اما در آياتي ديگر، عهدکنندگان با خدا را داراي حق شفاعت دانسته است (مانند سوره مريم، آيه۸۷) يا شفاعت کساني را که خداوند اذن داده و رضايت دارد، سودمند ميشمارد (مانند سوره طه، آيه۱۰۹؛ سوره سبأ، آيه۲۳) يا شهادتدهندگان به حق را داراي حق شفاعت شمرده است (سوره زخرف، آيه۸۶). پس بندگان مقرب درگاه الهي، ميتوانند به اذن خداوند داراي قدرت شفاعت يا شفادادن باشند و يا به تدبير امور بپردازند و اين، نه شرک است و نه بالا بردن آنان تا مرحله خدايي. اين مقامات و قدرتها، رقيب قدرت الهي محسوب نميشوند؛ بلکه در ذيل قدرت خداوند و برگرفته از آن ميباشند. -------------------------------------------------------------------------------- [۱]. المائده، آيه ۳۵. [۲]. ر.ک: ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج ۱۶ ، ص۲۱۱ و بغدادي، بلاغات النساء، ص ۱۴. [۳]. الدرالمنثور ، ج۱ ، ص ۶۰. [۴]. سوره نساء، آيه ۶۴. [۵]. سوره يوسف، آيه ۹۷. [۶]. همان، آيه ۹۸. [۷]. سوره مائده، آيه ۳۵. [۸]. طلب باران در سال قحطي. [۹]. حاکم نيشابوري، المستدرک ، ج ۳ ، ص۳۳۴؛ ابن حجر عسقلاني، فتح الباري ، ج۲، ص۴۷. [۱۰]. سنن الترمذي، ج ۵، ص ۲۲۹؛ الإمام احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۴، ص ۱۳۸. [۱۱]. نيز ر.ک: ابن تيميه، الرسائل والمسائل ، ج۱ ، ص ۱۳. [۱۲]. آل عمران، آيه ۴۹ . [۱۳]. صحيح مسلم، ج ۸ ، ص ۱۶۳ – ۱۶۴. [۱۴]. بقره ، آيه ۱۵۴. [۱۵]. بنباز، العقيدهالصحيحه. [۱۶]. سوره فاطر، آيه ۱۳. [۱۷]. همان، آيه ۱۴. [۱۸]. سوره سباء، آيه ۲۲و ۲۳. [۱۹]. سوره يونس، آيه۳، سوره رعد، آيه۲، سوره سجده، آيه۵. [۲۰]. سوره يونس، آيه۳. [۲۱]. سوره انعام، آيه۷۰، سوره سجده، آيه۴۰.
|
|
یکشنبه 21 اسفند 1390 - 19:15 |
|
تازه سازي پاسخ ها
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.