::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::

نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم


تعداد بازدید : 837
نویسنده پیام
khadem
آفلاین



ارسال‌ها: 1291
عضویت: 24 /10 /1390
تشکر کرده: 1
تشکر شده: 77
واگویه های دل(قطعه ادبی اربعین)

چهل روز پیش

اربعین

چهل روز از مرثیه بی پایان خدا در خاک می گذرد و چهل عمره از بادیه پیمایان عرفات کربلا! چهل روز پیش، هفتاد و دو دریا در بیابان نینوا غنودند، تا در امواج خروشان دو توفان فریاد، حقیقت را به عالم هستی جریان داده باشند. دو توفان چه ها کردند و چه ها شنیدند و دیدند؛ خدا می داند! کسی جز پروردگار مهربان از احوال اهل حرم، از راز اشک های فروخورده و ناله های غریبانه شان خبر ندارد. خدا می داند داغ مردان عاشورا با جگرهای مشتعل زنان و کودکان چه کرده است! خدا می داند میراث داری زخم عاشقان یعنی چه!

دو توفان فریاد

طنین فریاد ممتد زین العابدین علیه السلام موسیقی گسترده ای است که جان عالم را به بیداری هماره می خواند. سوگند بی کران بانو، قلب عالم را تسخیر کرده است و حیرت جاودان را میهمان همیشگی ادراک صبر نموده است؛ که «به خدا قسم غیر از زیبایی چیزی ندیدم!»

فریاد رسوا کننده امام سجاد علیه السلام ، نه فقط شام را، که تار و پود خلقت را در نوردیده است؛ آن گاه که حیله یزید را در امر به مؤذّن برای شکستن خطبه خود، پاسخ می دهد: [اشهد انَّ محمّدا رسول اللّه ؛ آری! این محمد که نامش برده شد، آیا جدّ من است یا جدّ تو؟! اگر ادعا کنی که جدّ توست، دروغ گفتی و کافر شدی و اگر جدّ من است، چرا خاندان او را کشتی و آنان را از دم شمشیر گذراندی؟]

ننگی بر پیشانی یزیدیان حک شده که تا ابدیت پاک شدنی نخواهد بود. ذلتی، دامان مردم بی وفا و سست عناصر شام را لکه دار کرده که با هیچ اشک ندامتی شسته نخواهد شد. دیر شده است. دیگری برای پشیمانی دیر شده؛ حتی فرصتی برای مرور گذشته نیست.

اگر این خاندان، مهربان بخشنده نبودند...

وای به حال این مردم، اگر در حق کسی جز خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله چنین کرده بودند! وای به حال این شهر سیاه، اگر پنجه در پنجه کسی جز خورشید اهل بیت انداخته بودند! و وای به حال جهان، اگر حسین علیه السلام و حسینیان، این قدر مهربان و بخشنده نبودند! سنگ بر سنگ بند نمی شد و زمین، لحظه های اهل خود را تاب نمی آورد؛ اگر وارثان عاشورا با مکتبی به نام عشق و فرهنگی به نام صبر، از نفرین مردم درنمی گذشتند.

پیام ها برای زیرنویس:

1. شهدا، روییدن را انتخاب کردند و اسرا، رویاندن را.

2. زینب علیهاالسلام ، امتدادبخش جریان خون حسین علیه السلام تا ناکجای ابدیت بود.

3. عاشورا، تابلوی بی نهایتی است که خداوند، از خلاصه آفرینش به تصویر کشیده است.

4. کربلا، گسترده ترین جلسه امتحان صبر در طول خلقت بوده است.

شنبه 24 دی 1390 - 21:15
وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
khadem
آفلاین



ارسال‌ها: 1291
عضویت: 24 /10 /1390
تشکر کرده: 1
تشکر شده: 77
واگویه های دل(قطعه ادبی اربعین)
RE : 1

چله غم

از حنجره خسته زینب علیهاالسلام

ویژه نامه اربعین حسینی

چهل روز است که چله‏نشین غربت آیینه‏ام.

چهل پگاه است که چکاچک شمشیرها، خاموش شده و اندوه نیرنگ کوفیان، از حنجره خسته زینب علیهاالسلام فریاد می‏شود.

فریاد غربت حسین را باید از گلوی خشکیده طفلی شنید که گل‏پوش تیر وحشیانه سیاه‏دلان شد.

ای نخل‏های صبور، شاهدان بی‏زبان معرکه آتش و خنجر! آنچه را دیدید، در یک هم‏سرایی شاعرانه بر جهانیان عرضه کنید.

مرا با داغ نینوا تا قیامت پیمانی‏ست ناگسستنی.

آقا! عاشورایی‏ام کن

سجاده ‏نشین لحظه‏های سرخ عبادت! دستی برآور و سینه‏ام را عاشورایی کن. می‏خواهم پس از چهل وادی رنج و گریه، نام تو، مستی‏فزای دقایق عزایم باشد.

آقا! کسی که امروز به تغزیت خاندان تو برخاسته، می‏خواست دیروز باشد و هواخواهی‏اش را با نثار جان خویش به تماشا بگذارد.

از چهلمین شب عروج آسمانی‏ات، چندین چله گذشته است که در شمار نیست؛ اما زخم‏ها همچنان تازه و مرثیه‏ها خواندنی‏ست.

فرات، تنها شاهد این ماجراست؛ مگر می‏شود مشک‏ها را فراموش کند؛ یا لب‏های تشنه‏ای را که با حنجره سوخت باد، آب را فریاد می‏زدند؟!

چهل روز اندوه

درد ، روایت هفتاد و دو ستاره خاموش را به توفان سپرده است.

چهل غروب، آسمان، خورشید را بارید. چهل بار کوه، پژواک مظلومیت خون شهدا را به آسمان پاشید و گودال خون تراوش کرد. چهل روز غم، دیوارهای کوفه را کوبید و نیزه‏ها، نیمه جان، پا بر زمین زدند. به یاد آن روز که طنین «هل من ناصر» کسی، کائنات» را می‏لرزاند.

جلوه های تربیتی محرم و عاشورا در مدارس

این بار، تو باید قیام کنی

چشم‏هایت را باز کن؛ اینجا کربلاست.

آمده‏ای تا داغ نفس‏گیر آن ظهر را، با اشک‏هایت، مویه کنی.

چشم‏هایت، بغض فروخورده خاک را به فرات می‏سپارند.

نگاه کن، نخل‏های کمر خمیده، استقامتت را تحسین می‏کنند.

آتش از خاک می‏جوشد و صحرا هنوز بوی خون می‏دهد!

فرات، تنها شاهد این ماجراست؛ مگر می‏شود مشک‏ها را فراموش کند؛ یا لب‏های تشنه‏ای را که با حنجره سوخت باد، آب را فریاد می‏زدند؟!

غم بر تارک دلت می‏وزد و هوای اسارتی را نفس می‏کشی که چهل سال، شکسته‏ترت کرده است.

شانه‏های صبرت را بگستران؛ چیزی از خاکستر خیمه‏ها نمانده؛ باد، همه را به تاراج برده است.

آمده‏ای تا بعد از چهل روز، بوی برادرت را نفس بکشی؛ تا محکم‏تر و استوارتر از پیش، در شام بایستی.

برو؛ وقت آن است که خطبه‏هایت را با تمام وجود فریاد بزنی.

دیگر نوبت آن است که عَلَم‏های افتاده را برافرازی. بلند شو؛ این‏بار تو باید قیام کنی!

برگرفته از پایگاه: سبطین

گروه دین و اندیشه تبیان

شنبه 24 دی 1390 - 21:15
وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
khadem
آفلاین



ارسال‌ها: 1291
عضویت: 24 /10 /1390
تشکر کرده: 1
تشکر شده: 77
واگویه های دل(قطعه ادبی اربعین)
RE : 2

چهلمین روز خزان

تعزیه شبیه خوانی گروه دامغان کربلا عاشورامام حسین محرم

خورشید بر سر خاک، آتش می‏ریزد.

کاروان خیمه‏های سوخته، در چهلمین روز خزان بازگشته‏اند.

قرار است به دنبال لاله‏های پرپر شده بگردند؛ به دنبال ردپایی از مظلومیت در خاک خفته.

گدازه‏های آتش، در جام حسرت می‏سوزند و فرات، عطش خاک را در خود حل کرده است؛ با موج‏هایی که از داغ آن حماسه، سر به ساحل می‏زنند.

کاروان آمده است تا خشم تازیانه‏ها را بر بدن‏های کوچک، مویه کند؛ آمده است تا قصه دربه‏دری‏اش را هم‏دوش باد، در گوش زمان نجوا کند ؛ آمده است تا در رد پای سنگ، آینه‏های شکسته را جست‏وجو کند.

غربت کاروان ، باران می‏شود بر خاک و بار دیگر شعله می‏کشد تمام خاطره‏های جگر سوخته از زمین.

خورشید ، سر به تاریکی گذاشته است و غم ، زانو زده در برابر کاروان و:

«افتاده عکس ماه لبِ گودی و زنی در جست‏وجوی یوسف زیبای بی‏کفن»

اربعین لاله‏ها

بشیر!

وقتى به مدینة‏ النبى رسیدیم، مبادا كسى جلوى قافله اسراى كربلا، گوسفندى را سر ببرد! این كاروان، از سفر چهل روزه با سرهاى بریده بر بالاى نى مى‏آید.

نگذار هیچ لاله‏اى را در رثاى شهدایمان پرپر كنند! سراسر خاك كربلا، پر بود از گلبرگ‏هاى خونین و پاره‏اى كه از هر سو مرا صدا مى‏زدند: «أخىَّ اخَّى».

اجازه نده كسى بر سر و رویش خاك بریزد؛ هنوز باد ، گرد و خاك كوچه‏هاى كوفه و شام را از سر و روى زنان و كودكان عزادار نربوده است.

این صورت‏هاى كبود و دست‏هاى سوخته ، نیازى به گلاب‏افشانى ندارند ؛ هنوز اربعین گل‏هایى كه با تشنه‏كامى بر خاك و خون افتادند، نگذشته است.

بگو پاى برهنه به استقبالمان نیایند؛ این كاروان پر است از كودكانى كه پاى پرآبله دارند.

سفارش كن شهر را شلوغ نكنند و دور و برمان را نگیرند، ما از ازدحام نگاه‏هاى نامحرم و بیگانه بازگشته‏ایم.

بگذار آسوده‏ات كنم بشیر!

دل زینب علیهاالسلام براى خلوت مزار جدش پر مى‏كشد تا به دور از چشم خونبار رباب و سكینه و سجاد علیه‏السلام و این كاروان داغدار ، پیراهن كهنه و خونین حسین علیه‏السلام را بر سر و روى خویش بنهد و گریه‏هاى فرو خورده چهل روزه‏اش را یك‏سره رها سازد.

منبع: پایگاه سبطین

گروه دین و اندیشه تبیان

شنبه 24 دی 1390 - 21:15
وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
khadem
آفلاین



ارسال‌ها: 1291
عضویت: 24 /10 /1390
تشکر کرده: 1
تشکر شده: 77
واگویه های دل(قطعه ادبی اربعین)
RE : 3

امان از اربعین

اربعین

پریشانی گیسوان بادها بی‌قراری یکپارچه دریاها تبداریِ‌زمین ناگهان اربعین کاروان زخم و اسارت از راه می‌رسد و بغض چهل روزه خود را روی خاک سوخته پهن می‌کند. کربلایی از خون‌های همیشه تازه روایت می‌شود. مرثیه نیز پا به پای کاروانیان، خود را به دشت آلاله‌های پر پر رسانده است و هر سو که می‌نگرد، یا تصویر تیر و نیزه شکسته است یا حکایت سوزناک عمود آهنین.

عاشورا دیگربار ورق می‌خورد؛ خون و چکاچک شمشیرها و بی‌آبیِ دریادلان. کاروان غمبارِ اربعین از دیار سراسرْ آشوبگری یزید و از ناسپاسی‌هایِ پر عذاب شام رسیده است. این قافله با خطبه‌های اشک بر لب، همه عاشورائیان خود را آورده است به جز رقیّه(س) که نامش رباعی‌گونه در شام باقی ماند و درخشید. باقی ماند تا مثنوی‌ها پیشِ مظلومیتش برای همیشه الکن باشند.

اربعین یعنی آه‌هایِ از سفر بازگشته؛

یعنی داغ‌های به موطن رسیده.

اربعین گلستانِ ثمردهی اشک‌های عاشورا است.

سوختنِ آخرین قطره فرات در آرزوی لب‌های عبّاس(ع) است.

تکرار تنهایی‌های زینب(س) است که در کربلا و عصر عاشورا تولد یافت.

به‌راستی مقام اربعین با انبوهی از این اندوه‌ها کمتر از عاشورا نیست و قلم‌های ما هرگز نمی‌توانند آن‌گونه که باید به سوگ بنشینند. این قلم‌ها که هیچ سطری از تشنگیِ مردان خورشید را نچشیده و منظومه بلند آوارگی را همراهی نکرده و از خارستان‌های ناتمام و گستاخ عبور نکرده‌اند، چگونه خواهند توانست به منزلتِ اربعین دست پیدا کنند؟

قلم‌ها تنها می‌توانند حوالیِ نام و یاد اربعین، چند قطره‌ای اشکِ «واویلا» بریزند. و دلتنگِ نوشتن از تنهاییِ خودشان باشند.

هر اربعین که می‌آید، واژه‌ها تنها می‌توانند سینه‌زنان کنار گریه‌های ظریف جابر بنشینند. جابر، زائر دلسوخته اربعین است که پس از مصافحه با پیامبر(ص)، همان دست‌ها را به تبرّک تربت حسین(ع) کشاند.

هر اربعین که بیاید، قلم‌ها با حزن‌آلودترین لحظه‌هایشان هر چقدر هم که بکوشند، «یا حسین»‌هایِ جانسوز جابر را و آن حجم فراق را درک نمی‌کنند، چه برسد به خون‌گریه‌های زینب(س).

امان از روزهای نِی.

امان از مصائب ناگزیر

امان از اربعین

... و امان از دلِ زینب(س).

نویسنده: محمدکاظم بدرالدین

گروه دین و اندیشه تبیان

شنبه 24 دی 1390 - 21:15
وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش



تازه سازي پاسخ ها
پرش :
صفحه اصلی | انجمن | ورود | عضویت | خوراک | نقشه | تماس با ما | طراح

این قالب توسط سایت روزیکس طراحی شده است و هر گونه پاک کردن لینک طراح پیگرد قانونی دارد !