::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::

نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم


تعداد بازدید : 926
نویسنده پیام
khadem
آفلاین



ارسال‌ها: 1291
عضویت: 24 /10 /1390
تشکر کرده: 1
تشکر شده: 77
متن كامل روضه حضرت عباس علیه السلام شب تاسوعا محرم93-میثم مطیعی

تصویر: http://s3.picofile.com/file/8214399050/motie_sh_09_93.jpg

بسم الله الرحمن الرحیم

اَلسَلامُ عَلَیکَ یا قَمَرَالعَشیرَه، اَلسَلامُ عَلَیکَ یا ساقی ِ عَطاشى، اَلسَلامُ عَلَیکَ یا اَباالفَضل ِ العَبّاس

آماده باش مقصد ما در سفر یکی ست

ابی عبدالله داره به علمدارش میگه:

آماده باش مقصد ما در سفر یکی ست

سرهایمان جداست، ولی بال و پر یکی ست

این ها برای کشتن ما صف کشیده اند

از هر کجای دشت بپرسی خبر یکی ست

شب تاسوعا رسید،این سفره دیگه كم كم داره جمع میشه،ای حسین.... عباس من،علمدار من:

دار و ندارمان همه در بین خیمه هاست

آتش که شعله ور بشود خشک و تر یکی ست

عباس چه كنیم با خیمه ها؟تو نباشی، من هم نباشم

دار و ندارمان همه در بین خیمه هاست

آتش که شعله ور بشود خشک و تر یکی ست

كیه كه دیشب برای علی اكبر گریه نكرده؟ عباس من:

حتی به روی اکبر من تیغ می کشند

با اینکه با پیامبر از هر نظر یکی ست

تنها به این گناه که فرزند حیدریم

تنها به این دلیل که ما را پدر یکی ست

آخه روز عاشورا،غریب كربلا خیلی با این مردم حرف زد،اثر نكرد. آی مردم چرا من رو میكشید؟گفتند: بُغضاً لِأبیك از بابات كینه به دل داریم.اَحقاد بدر و خیبر و حنین در سینه های ماست

آیا کسی نمانده که یاری کند مرا

اینجا میان این همه لشکر اگر یکی ست

عباس من، برادر من ،نور چشم من

طرز مَصاف کردن تو با پدر یکی ست

مثل بابام میجنگی

تنها رجز بخوان و بگو یا علی مدد

در چشم شیر ، یک نفر و صد نفر یکی ست

چشم انتظار آمدنت از شریعه اند

حالا دعای اهل حرم بیشتر یکی ست

عمو برگرد ما آب نمی خواهیم

بعد از من و تو ،زینب اگر نشنود بدان

خونین بدن زیاد، ولی خون جگر یکی ست

ای حسین.....

از بس حروف پیکر پاکت مقطعه ست

پائین پای مرقد و بالای سر، یکی ست

چرا قبرت كوچیكه؟این بیت مال اون زمانیه كه آقا رفته میدان،آخرهای عمر شریفشه،مثل بارون تیر اومده، ابی عبدالله وسط گودال نشسته، کَالقُنفُذ مثل خارپشت به بدنش تیر رفته

غرق ستاره است تن من ولی هنوز

در آسمان بی کسی من قمر یکی ست

حسین......

مرحوم مجلسی در بحار روایت كرده: لما رأى العباس وحدته اخاه الحسین وقتی دید برادر تنها شده،دیگه كسی براش نمونده،اومد خدمت آقا: یا أخی هل من رخصة؟ اجازه میدی برم جونم رو فدات كنم؟اجازه ی میدان رفتن به من میدهی یا نه؟ فبكى الحسین بُكاءً شدیدا. آقا شروع كردن بلند بلند گریه كردن. ثم قال یا أَخِی أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی برادرم تو پرچمدار منی. وَ إِذَا مَضَیْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِی ‏ اگه تو بری لشكر من از هم میپاشه.لشكری نمونده ولی یه تنه لشكره برای حسین.عباس چی جواب داد؟ فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِی آقا دیگه سینه ام تنگی میكنه،سینه ام تنگ شده. عباس جان اینجا سینه ات تنگ شد،نبودی ببینی

او می نشست و من می نشستم

او روی سینه، من در مقابل

یه وقت سینه ی برادرت سنگین شد.

شمر نرو به قتلگه

فاطمه میكند نگه

كجا بودی عباس؟

آقا سینه ام تنگی میكنه، وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیَاةِ دیگه از زندگی خسته شدم.

((یا عباس جیب المای لِسكینة عباس برای سكینه ی من آب بیار. یا عباس شوف الحرم حرَّقوه عباس ببین خیمه ها رو آتیش زدند. یا عباس شوف الحرم عطشانا عباس اهل حرم تشنه اند ))

وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیَاةِ دیگه از زندگی خسته شدم. وَ أُرِیدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِی مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِینَ. می خوام از این منافقین خون خواهی كنم فَقَالَ الْحُسَیْنُ ع فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِیلًا مِنَ الْمَاءِ حالا برو برای بچه هام آب بیار قَلِیلًا مِنَ الْمَاءِ یه ذره آب بیار دلشون خوش بشه. فذهب العباس عباس آماده ی رزم شد، اومد میدان و وعظهم و حذرهم شروع كرد موعظه كردن پسر امیرالمؤمنین فلم ینفعهم اثری نكرد فرجع إلى أخیه فأخبره،اومد خدمت امام حسین،آقا این مردم حرف گوش نمیدن، اینجای روایت جانسوزه، فسمع الأطفال ینادون العطش العطش دوباره برگشته پیش آقا،صدا از خیمه ها بلند شده،عمو آب،عمو آب.راوی میگه:عباس سوار بر اسب شد، فركب فرسه و أخذ رمحه و القربة سوار بر مركب شد،نیزه رو برداشت،مشك رو برداشت و قصد نحو الفرات رفت سمت فرات فأحاط به أربعة آلاف ممن كانوا موكلین بالفرات چهار هزار نفر محاصره اش كردند و رموه بالنبال شروع كردند علمدار حسین رو تیرباران كردن، فكشفهم لشكر رو شكافت و وارد فرات شد فلما أراد أن یشرب غرفة من الماء دست رو پر از آب كرد،آب رو بالا آورد ذكر عطش الحسین و أهل بیته یادش افتاد آقاش تشنه است،بچه ها تشنه اند فرمى الماء آب رو روی آب ریخت و ملأ القربة مشك رو پراز آب كرد و حملها على كتفه الأیمن مشك رو روی دوش راستش انداخت و توجه نحو الخیمة قصد خیمه ها رو كرد فقطعوا علیه‏ الطریق سر راهش رو گرفتند. عباس جونم سر راهت رو گرفتند،اون مادر پهلو شكسته ای كه قرار ِ علقمه بیاد استقبالت،یه روز توی مدینه سر راهش رو گرفتند،درسته چهار هزار نفر نبودند،اما مادر سادات یه زن تنها بود. دست سنگین بود.... و أحاطوا به من كل جانب دورش حلقه زدند شروع كرد جنگیدن حتى ضربه ملعونٌ على یده الیمنى فقطعها اول دست راستش رو زدند،ای جانباز حسین فحمل القربة على كتفه الأیسر مشك رو به دوش چپ اندخت فضربه ملعونٌ فقطع یده الیسرى من الزند دست چپ هم از بند جدا شد، فحمل القربة بأسنانه مشك رو به دندان گرفت فجاءه سهم فأصاب القربة یه تیر آمد به مشك خورد و أریق ماؤها آب روی زمین ریخت

ای آب تو لااقل یاری كن

زهرا نشسته است یاری كن

ثم جاءه سهم آخر یه تیره دیگه آمد فأصاب صدره خورد وسط قلبش تیر سه شعبه فقط به قلب ابی عبدالله نخورد.اینجا راوی میگه: فانقلب عن فرسه باصورت روی زمین افتاد... چه قدر شما دو برادر شبیه همید و صاح إلى أخیه الحسین أدركنی صدا زد: اَخا ادرك اَخاك حسین برادرت رو دریاب.ابی عبدالله اومد فلما رآهُ الحسین علیه السلام مَصْروعاً عَلى شَطِ الفُرات وَبَكى بُكاءً شدیداً وقتی حسین دید برادر كنار نهر افتاده شروع كرد بازم گریه كردن اینجا دیگه صدا زد: الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی. بخدا پشتم شكست،بعد تو عباس دیگه بیچاره شدم. حسین......

منبع: بحار الأنوار، ج‏45، ص: 41

دانلود روضه

دوشنبه 06 مهر 1394 - 11:04
وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش



تازه سازي پاسخ ها
پرش :
صفحه اصلی | انجمن | ورود | عضویت | خوراک | نقشه | تماس با ما | طراح

این قالب توسط سایت روزیکس طراحی شده است و هر گونه پاک کردن لینک طراح پیگرد قانونی دارد !