::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::

نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم


تعداد بازدید : 277
نویسنده پیام
khadem
آفلاین



ارسال‌ها: 1291
عضویت: 24 /10 /1390
تشکر کرده: 1
تشکر شده: 77
پدر دو تا شهید بود، تعریف می کنند...

پدر دو تا شهید بود، تعریف می کنند یکی از بچه های شهیدش دو بار رو مین بدنش متلاشی شده بود، از بدنی که دو بار رو مین بره چی می مونه؟ با یه سختی فقط صورت بچه شو قرار شد ببینه، اصرار کرد من باید خودم یه طرف جنازه را بگیرم بذارم تو قبر، گفت می خوام ببینم حسین (علیه السّلام) چی کشید، اومد یه طرف بدن را گرفت، بدنی که متلاشی شده، تا یه طرف را گرفت، همه ی بدن جمع شد وسط کفن، دیگه نتونست بلند بشه ... .

یکی دیگر پسراش می گه: بعدها پرسیدم: بابا اون موقع که یه طرف بدن را گرفتی چه حالی بهت دست داد، گفت: فقط دیدم دیگه پام رمق نداره، نمی تونم راه برم.

حالا ببین ابی عبدالله چه جوری بدن ارباً اربای علی را بلند کرده، بی خود نبود صدا زد:

جوانان بنی هاشم بیایید ...

نمک بر زخم دل شیرین تر از خواب سحر گردد

جگرها خون شود تا یک پسر مثل پدر گردد

پدر در کودکی با شوق دل دست پسر گیرد

به امیدی که در پیری پسر دست پدر گیرد

منبع:كتاب گلواژه های روضه

جمعه 19 آبان 1391 - 01:07
وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش



تازه سازي پاسخ ها
پرش :
صفحه اصلی | انجمن | ورود | عضویت | خوراک | نقشه | تماس با ما | طراح

این قالب توسط سایت روزیکس طراحی شده است و هر گونه پاک کردن لینک طراح پیگرد قانونی دارد !