::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::

نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم


تعداد بازدید : 349
نویسنده پیام
khadem
آفلاین



ارسال‌ها: 1291
عضویت: 24 /10 /1390
تشکر کرده: 1
تشکر شده: 77
يورش و آتش زدن به خانه وحى

نقل شيخ مفيد

در روايت شيخ مفيد آمده: عمر بن خطاب، قنفذ را فرستاد و به او گفت: آنان را از خانه بيرون كن. اگر خارج شدند كه شدند و الّا هيزمها را بر در خانه‏اش جمع كن و به آنان بگو: اگر بيرون نيايند، خانه را به رويشان آتش خواهى زد.

سپس خودش همراه جماعتى از جمله مغيرة بن شعبه ثقفى و سالم غلام ابوحذيفه راه افتاد تا به در خانه‏ى على عليه‏السلام رسيدند، ندا داد: فاطمه دختر رسول خدا! كسانى را كه به خانه‏ات متوسل شده‏اند، بيرون كن تا در آنچه مسلمانان در آن داخل شده‏اند، داخل شوند و الّا- به خدا قسم- آنان را آتش مى‏زنم. اين حديث مشهور است. (1)

در يك متن ديگر آمده: وقتى با ابوبكر بيعت شد، على و زبير نزد فاطمه مى‏آمدند و با او مشورت مى‏كردند. سپس به دنبال كارشان مى‏رفتند. اين خبر به گوش عمر رسيد. نزد فاطمه آمد و گفت: «دختر رسول خدا! به خدا قسم، احدى از خلق از پدرت برايم دوست داشتنى‏تر نيست. به خدا قسم اين مانع من نمى‏شود كه اگر اين افراد نزد تو گرد آيند، دستور دهم كه در را به رويشان آتش زنند. چون عمر بيرون رفت، آنان نزد فاطمه آمدند. گفت: مى‏دانيد كه عمر نزد من آمد و به خدا ِسوگند خورد كه اگر بازگشتيد، در را به رويتان آتش خواهد زد. به خدا قسم كه او به آنچه سوگند ياد كرده، عمل خواهد كرد. پس با كاميابى پراكنده شويد و خوب بينديشيد... از نزدش پراكنده شدند و تا بيعت نكردند، نزدش بازنگشتند. (2)

ملاحظه: وى از آتش زدن در سخن مى‏گويد نه خانه و اين چيزى است كه بدان عمل شد. 6- عمر: «چون به در خانه رسيديم و فاطمه عليهاالسلام آنها را ديد، در را به رويشان بست. او شك نداشت كه بدون اجازه‏اش كسى وارد نخواهد شد. عمر لگدى به در زد و آن را كه از شاخه خرما بود، شكست. سپس وارد خانه شدند و على را ريسمان به گردن بيرون بردند». (3)

7- پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در وصيت خود به على عليه‏السلام درباره‏ى فاطمه عليهاالسلام فرمود: «... واى بر كسى كه حرمت او را هتك كند، واى بر كسى كه خانه‏اش را آتش بزند، واى بر كسى كه خليل او را اذيت كند، و واى بر كسى كه او را به زحمت اندازد و با او بجنگد...». (4)

1ـ الجمل، صص 77- 18.@.

2ـ منتخب كنزالعمال، ص 174; ج 5، ص 651; الاستيعاب، ج 2، صص 254- 255; الوافى بالوفيات، ج 17، ص 311، كنزالعمال، ج 5، ص 651; اقتحام الاعداء والخصوم، ص 72; المصنف، ج 14، ص 567; شرح نهج‏البلاغه، ج 2، ص 45; الشافى فى الامامه، ج 4، ص 110; المغنى، ج 20، ق 1، ص 335; قرةالعين، ص 78; الشافى ابن‏حمزه، ج 4، ص 174; نهايةالارب، ج 19، ص 40.@.

3ـ بحارالانوار، ج 28، ص 227; تفسير عياشى، ج 2، ص 47; ر. ك: الاختصاص، صص 185- 186; تفسير البرهان، ج 2، ص 93.

4ـ بحارالانوار، ج 12، ص 458; خصائص الائمه، ص 72.

نقل علامه مجلسى از زبان عمر

علامه مجلسى عهدنامه‏اى از خليفه دوم براى معاويه در بحارالانوار آورده كه ماجراى خود را با زهرا عليهاالسلام در آن حكايت كرده است. (1)

از جمله در آن آمده: «به خانه على آمدم تا مگر او را به زبانى بيرون كشم. كنيزك فضّه كه به او گفتم: به على بگو براى بيعت با ابوبكر بيرون آيد كه مسلمانان بر خلافت او اجماع كرده‏اند; گفت: اميرالمؤمنين مشغول است. گفتم: اين را فراموش كن و به او بگو بيرون آيد و الّا داخل مى‏شويم و او را به اكراه بيرون مى‏آوريم.

فاطمه بيرون آمد. پشت در ايستاد و گفت: اين گمراهان دروغگو; چه مى‏گوييد؟ و چه مى‏خواهيد؟ گفتم: فاطمه! گفت: عمر! چه مى‏خواهى؟! گفتم پسر عمويت را چه شده كه تو را براى پاسخ فرستاده و خودش پشت پرده نشسته است؟

گفت: اى شقى! طغيان تو مرا بيرون آورد و حجت را بر تو تمام كرد...

گفتم: اين اباطيل و افسانه‏هاى زنانه را از سرت بيرون كن و به على بگو بيرون بيايد.

گفت مورد احترام ما نيستى، عمر! مرا از حزب شيطان مى‏ترسانى؟ در حالى كه حزب شيطان بس ضعيف است.

گفتم: اگر على نيايد، هيزم مى‏آورم و خانه را به روى ساكنانش آتش مى‏زنم، و آنان را به آتش مى‏كشم يا على را براى بيعت مى‏بريم. تازيانه قنفذ را گرفتم و زدم. به خالد بن وليد گفتم: تو با مردان هيزم فراهم كنيد. خودم خانه را آتش مى‏زنم.

فاطمه گفت: اى دشمن خدا و دشمن رسول او و دشمن اميرالمؤمنين. فاطمه دستهاى خود را پشت در گذاشت تا مرا از باز كردن در بازدارد خواستم در را باز كنم. نتوانستم. پس با تازيانه به دستهايش زدم چنانكه دردش گرفت و من صداى ناله و گريه‏اش را مى‏شنيدم. نزديك بود كه نرم شوم و از دم در بازگردم، اما كينه‏هاى على و حرص او به خون دليران عرب را به ياد آوردم... پس لگدى به در زدم كه فاطمه شكمش را به آن چسبانده بود و پشت آن پنهان شده بود. چنان فرياد زد كه گمان كردم كه فريادش مدينه را زير و رو كرد شنيدم كه گفت: پدر! يا رسول‏اللَّه! اينگونه با حبيبه و دخترت رفتار مى‏شود؟ آه: فضّه! مرا بگير كه به خدا قسم جنين داخل شكمم كشته شد. و شنيدم كه او را درد زايمان گرفته است. او به ديوار تكيه داده بود. در را به داخل راندم و داخل شدم. به گونه‏اى در مقابلم ايستاد كه جلوى ديدم را گرفت. از روى مقنعه چنان به گونه‏اش سيلى زدم كه گوشواره‏اش كنده شد و روى زمين افتاد. على بيرون آمد. چون احساس كردم كه مى‏آيد، به سرعت بيرون دويدم و به خالد و قنفذ و كسانى كه با آن دو بودند، گفتم: از خطر بزرگى نجات پيدا كردم».

در روايت ديگرى آمده: «جنايت بزرگى مرتكب شدم و اينك بر خودم ايمن نيستم. اين على است كه از خانه بيرون آمده. همه با هم طاقت او را نداريم. على بيرون آمد. فاطمه دستانش را به سر برد تا آن را باز كند و از آنچه به او رسيده بود، از خداى بزرگ استغاثه كند. على، پيراهنش را روى فاطمه انداخت و به او گفت: دختر رسول خدا! خداوند پدرت را براى جهانيان رحمت فرستاده است، پس تو نيز، اى سرور زنان! براى اين خلق نگون‏بخت رحمت باش نه عذاب. درد زايمانش سخت شد. وارد خانه شد و جنينى را سقط كرد كه على او را محسن ناميد.

جمعيتى زياد فراهم كردم نه براى مقابله با على بلكه قلبم به آنان محكم شود. آمدم و او را كه در محاصره قرار داشت، از خانه‏اش بيرون آوردم... ابوبكر مى‏گفت: واى بر تو عمر! چه كارى بود كه با فاطمه كردى؟!». (2)

نقل مفضل از امام صادق

مفضّل حديثى از امام صادق عليه‏السلام روايت كرده كه از امام حجّت- عجل‏اللَّه تعالى فرجه الشريف- و رجعت برخى مردگان سخن مى‏گويد. از جمله در اين روايت آمده: «زدن سلمان فارسى، آتش زدن در خانه اميرالمؤمنين، فاطمه، حسن و حسين عليهم‏السلام بر رويشان و تازيانه زدن به دستان صديقه‏ى كبرى فاطمه عليهاالسلام و شكم او و سقط محسن... و جمع هيزم، انباشت آن كنار در براى آتش زدن خانه اميرالمؤمنين، فاطمه، حسن، حسين و زينب، ام‏كلثوم، فضّه، آتش زدن در، و خروج فاطمه و خطاب او به آنان از پشت در، و سخن او گفت: واى بر تو عمر! اين چه جسارتى است كه به خدا و رسول مى‏كنى؟ مى‏خواهى نسل رسول خدا را از دنيا قطع كنى و از بين ببرى، و نور خدا را خاموش كنى...

عمر گفت: خودت انتخاب كن يا بيرون آمدن على براى بيعت با ابوبكر را و يا آتش زدن همه‏ى شما؟!».

در اين روايت آمده: «قنفذ دستش را وارد خانه كرد تا در را باز كند و عمر با تازيانه چنان به بازوى زهرا عليهاالسلام زد كه همچون بازوبند روى بازويش حلقه زد و لگدى به در كوبيد كه به شكم فاطمه عليهاالسلام خورد در حالى محسن را شش ماهه در شكم داشت، و سقط شدن محسن و هجوم عمر، قنفذ، خالد بن وليد، سيلى زدن به زهرا عليهاالسلام چنانكه گوشواره‏اش شكست، فاطمه عليهاالسلام بلند بلند مى‏گريست، مى‏گفت: پدر! وا رسول‏اللَّه! دخترت فاطمه را تكذيب مى‏كنند، او را مى‏زنند و فرزندش را در شكمش مى‏كشند».

... در اثر لگدى كه به شكم او زدند و راندن در، درد زايمان گرفت و محسن را سقط كرد.(1)

نقل از زبان حضرت زهرا

زهرا عليهاالسلام: «هيزم زيادى بر در خانه‏ى ما جمع كردند و آتش آوردند كه خانه‏ى ما را آتش بزنند. پشت در ايستادم و آنان را به خدا و پدرم سوگند دادم كه دست از ما بردارند و منصرف شوند. عمر تازيانه را از دست قنفذ غلام ابوبكر گرفت، و به بازويم زد چنانكه همچون بازوبند به دور بازويم حلقه زد. پس لگدى به در زد و آن را به طرف من راند. من كه آبستن بودم، به رويم درافتادم. آتش شعله مى‏كشيد و صورتم را مى‏گداخت. سپس چنان مرا سيلى زد كه گوشواره‏ام از گوشم كنده شد و مرا درد زايمان گرفت و محسن بى‏گناه را كشته سقط كردم».

در روايت شيخ مفيد آمده: عمر بن خطاب، قنفذ را فرستاد و به او گفت: آنان را از خانه بيرون كن. اگر خارج شدند كه شدند و الّا هيزمها را بر در خانه‏اش جمع كن و به آنان بگو: اگر بيرون نيايند، خانه را به رويشان آتش خواهى زد.

سپس خودش همراه جماعتى از جمله مغيرة بن شعبه ثقفى و سالم غلام ابوحذيفه راه افتاد تا به در خانه‏ى على عليه‏السلام رسيدند، ندا داد: فاطمه دختر رسول خدا! كسانى را كه به خانه‏ات متوسل شده‏اند، بيرون كن تا در آنچه مسلمانان در آن داخل شده‏اند، داخل شوند و الّا- به خدا قسم- آنان را آتش مى‏زنم. اين حديث مشهور است. (1)

در يك متن ديگر آمده: وقتى با ابوبكر بيعت شد، على و زبير نزد فاطمه مى‏آمدند و با او مشورت مى‏كردند. سپس به دنبال كارشان مى‏رفتند. اين خبر به گوش عمر رسيد. نزد فاطمه آمد و گفت: «دختر رسول خدا! به خدا قسم، احدى از خلق از پدرت برايم دوست داشتنى‏تر نيست. به خدا قسم اين مانع من نمى‏شود كه اگر اين افراد نزد تو گرد آيند، دستور دهم كه در را به رويشان آتش زنند. چون عمر بيرون رفت، آنان نزد فاطمه آمدند. گفت: مى‏دانيد كه عمر نزد من آمد و به خدا ِسوگند خورد كه اگر بازگشتيد، در را به رويتان آتش خواهد زد. به خدا قسم كه او به آنچه سوگند ياد كرده، عمل خواهد كرد. پس با كاميابى پراكنده شويد و خوب بينديشيد... از نزدش پراكنده شدند و تا بيعت نكردند، نزدش بازنگشتند. (2)

ملاحظه: وى از آتش زدن در سخن مى‏گويد نه خانه و اين چيزى است كه بدان عمل شد. 6- عمر: «چون به در خانه رسيديم و فاطمه عليهاالسلام آنها را ديد، در را به رويشان بست. او شك نداشت كه بدون اجازه‏اش كسى وارد نخواهد شد. عمر لگدى به در زد و آن را كه از شاخه خرما بود، شكست. سپس وارد خانه شدند و على را ريسمان به گردن بيرون بردند». (3)

7- پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در وصيت خود به على عليه‏السلام درباره‏ى فاطمه عليهاالسلام فرمود: «... واى بر كسى كه حرمت او را هتك كند، واى بر كسى كه خانه‏اش را آتش بزند، واى بر كسى كه خليل او را اذيت كند، و واى بر كسى كه او را به زحمت اندازد و با او بجنگد...». (4)

1ـ الجمل، صص 77- 18.@.

2ـ منتخب كنزالعمال، ص 174; ج 5، ص 651; الاستيعاب، ج 2، صص 254- 255; الوافى بالوفيات، ج 17، ص 311، كنزالعمال، ج 5، ص 651; اقتحام الاعداء والخصوم، ص 72; المصنف، ج 14، ص 567; شرح نهج‏البلاغه، ج 2، ص 45; الشافى فى الامامه، ج 4، ص 110; المغنى، ج 20، ق 1، ص 335; قرةالعين، ص 78; الشافى ابن‏حمزه، ج 4، ص 174; نهايةالارب، ج 19، ص 40.@.

3ـ بحارالانوار، ج 28، ص 227; تفسير عياشى، ج 2، ص 47; ر. ك: الاختصاص، صص 185- 186; تفسير البرهان، ج 2، ص 93.

4ـ بحارالانوار، ج 12، ص 458; خصائص الائمه، ص 72.

نقل عبدالجيل قزوينى رازى

عبدالجليل قزوينى رازى: «عمر در بر شكم فاطمه زد و فاطمه را منع كردند كه بر پدر خود بگريد...».(1)

نقل فيض كاشانى

فيض كاشانى: «... سپس عمر جماعتى از طلقاء و منافقان را گرد آورد و با آنان به منزل اميرالمؤمنين عليه‏السلام آمد. چون با در بسته مواجه شد، فرياد كشيدند: على! بيرون بيا كه خليفه‏ى رسول خدا تو را مى‏خواند.

در را برايشان باز نكردند. هيزم آوردند و دم در گذاشتند و آتش آوردند كه آن را آتش زنند. عمر فرياد كشيد: به خدا قسم، اگر در را باز نكنيد، آن را آتش مى‏زنيم.

چون فاطمه دانست كه خانه‏اش را آتش مى‏زنند، برخاست و در را باز كرد. پيش از آنكه با آنان روبه‏رو شود، او را پرت كردند و فاطمه پشت در پنهان شد.

سپس به اميرالمؤمنين عليه‏السلام كه روى فرشش نشسته بود، يورش بردند و دورش جمع شدند و گريبانش را گرفته به زور بيرون آوردند، و كشان‏كشان به مسجد بردند.

فاطمه بين آنان و شوهرش حائل شد و گفت: به خدا سوگند، نمى‏گذارم كه پسر عمويم را به ستم بكشيد. واى بر شما! چه زود در حق ما اهل‏بيت به خدا و رسول او خيانت كرديد. و حالى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شما را به پيروى، محبّت و تمسّك به ما سفارش كرد و خداوند متعال فرمود: (قل لا اسئلكم عليه اجراً الّا المودّة فى القربى). )1)

بيشتر مردم على عليه‏السلام را به خاطر فاطمه عليهاالسلام رها كردند. عمر به قنفذ- لع- فرمان داد كه او را با تازيانه بزند. قنفذ با تازيانه به پشت و پهلوى فاطمه زد چنانكه او را سخت رنجور ساخت و اثر آن در جسم شريفش باقى ماند. همين ضربت قويترين سبب سقط او بود كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله او را محسن ناميده بود...». (2)

اميرالمؤمنين عليه‏السلام را به مسجد بردند و در برابر ابوبكر نگه داشتند. فاطمه خود را به او رساند تا مگر او را از دستشان رها سازد ولى نتوانست. پس به سوى قبر پدرش رفت و به آن اشاره كرد...». (3)

>

1ـ شورى، 23

2ـ التتمه فى تواريخ الائمه، ص 35.

3ـ علم‏اليقين، صص 686- 688

نقل محقق كركى

محقق كركى: «و طلبيدن اهانت‏آميز على براى بيعت، تهديد به آتش زدن خانه و جمع هيزم در كنار در و سقط جنين فاطمه به نام محسن و لذا همانگونه كه علماى ما روايت كرده‏اند، اين مسائل را به زبان آوردند تا ديگران را به ارتكاب ظلم و انتقامگيرى (از ساكنان خانه) تحريك نمايند». (1)

1ـ نفحات اللاهوت، ص 130.

ابن‏خيزرانه در غرر خود مى‏گويد: «زيد بن اسلم گفت: من از كسانى بودم كه هنگام امتناع على و يارانش از بيعت، همراه عمر هيزم به در خانه فاطمه آورديم. عمر به فاطمه گفت: كسانى را كه در خانه هستند بيرون كن و الّا خانه را با ساكنانش آتش مى‏زنم. گفت: على، فاطمه، حسن، حسين و گروهى از اصحاب پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله در خانه بودند. فاطمه گفت: فرزندانم را آتش مى‏زنى؟! گفت: آرى به خدا قسم، يا بيرون مى‏آيند و بيعت مى‏كنند». (1)

1ـ نهج‏الحق، ص 271; نزديك به اين در: الامامة والسياسة، ص 12; تاريخ ابن‏شحنه، ص 164; تاريخ ابوالفدا، ج 1، ص 56; العقدالفريد، ج 2، ص 254; تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 105

نقل ابن ابى‏شيبه

ابوبكر بن ابى‏شيبه (159- 235) مولف كتاب المصنف، به سند صحيح چنين نقل مى‏كند:

«انه حين بويع لابى بكر بعد رسول‏الله صلى الله عليه و آله و سلم كان على و الزبير يدخلان على فاطمه بنت رسول‏الله صلى الله عليه و آله و سلم فيشاورونها و يرتجعون فى امرهم.

فلما بلغ ذلك عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمه، فقال: يا بنت رسول‏الله صلى الله عليه و آله و سلم و الله ما من احد احب الينا من ابيك و ما من احد احب الينا بعد ابيك منك، و ايم الله ما ذاك بما نعى ان اجتمع هولاء النفر عندك، ان امرتهم ان يحرق عليهم البيت.

قال: فما خرج عمر جاءوها، فقالت: تعلمون ان عمر قد جاءنى، و قد حلف بالله لئن عدتم ليحرقن عليكم البيت، و ايم الله ليمضين لما حلف عليه». (1)«هنگامى كه مردم با ابى‏بكر بيعت كردند، على و زبير در خانه فاطمه با او به گفتگو و رايزنى مى‏پرداختند. زمانى كه اين مطلب به گوش عمر بن خطاب رسيد ، به خانه فاطمه آمد و گفت: اى دختر رسول خدا! به خدا قسم محبوبترين فرد نزد ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود شما، ولى به خدا سوگند اين محبت، مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شدند دستور دهم خانه را بر سر آنها به آتش بكشند. اين جمله را گفت و بيرون رفت. وقتى على و زبير به خانه بازگشتند دخت گرامى عليهاالسلام به على عليه‏السلام و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر تجمع شما در اين خانه تكرار شود خانه را بر سر شماها خواهد سوزاند. به خدا سوگند! او آنچه را كه قسم خورده انجام مى‏دهد.

يادآور شديم كه گزارش فوق در كتاب «المصنف» با سندى صحيح نقل شده است، اينك به بررسى سند حديث از ديدگاه رجاليان اهل سنت مى‏پردازيم تا ميزان اعتبار تاريخى آن معلوم گردد

1ـ مصنف ابن ابى‏شيبه 8/ 572.

نقل مسعودى

ابوالفرج مسعودى (متوفاى 345) در مروج‏الذهب مى‏نويسد: ابوبكر در حال احتضار چنين گفت:

من سه چيز انجام دادم و آرزو داشتم كه كاش آنها را انجام نمى‏دادم، يكى از آن سه چيز اين بود كه:

«فوددت انّي لم أكن فتشت بيت فاطمة و ذكر في ذلك كلاماً كثيراً». (1)«آرزو مى‏كردم كاش حرمت خانه‏ى زهرا را زير پا نمى‏نهادم و در اين مورد سخن زيادى گفت».

مسعودى، با اينكه نسبت به اهل‏بيت پيامبر، گرايش‏هاى سالمى دارد، ولى باز به ملاحظاتى كه بر آگاهان به تاريخ پوشيده نيست، از بازگويى سخن خليفه خود دارى كرده و با كنايه رد شده است و تنها به اين اكتفا نموده كه خليفه سخن زيادى در اين مورد گفت. حالا اين سخن زياد چه بوده است خدا مى‏داند؟!

1ـ مروج‏الذهب 2/ 301، چاپ داراندلس، بيروت.

شنبه 19 فروردین 1391 - 17:58
وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
1 کاربر از khadem به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند : nabardi ,



تازه سازي پاسخ ها
پرش :
صفحه اصلی | انجمن | ورود | عضویت | خوراک | نقشه | تماس با ما | طراح

این قالب توسط سایت روزیکس طراحی شده است و هر گونه پاک کردن لینک طراح پیگرد قانونی دارد !